يه خوشحالي پردلهره.

امروز دقيقا"٢روزه كه فهميدم باردارم وتصميم گرفتم اين وبلاگ رو بسازم تا همه خاطرات پري دلم رو ثبت كنم .هنوز نمي دونم چندوقته تو در وجود مني ،قراره آذر ماه  سونوگرافي برم تا سن دقيقت رو بدونم .من وبابايي تصميم گرفتيم تا جايي كه بشه اين موضوع رو حتي به مامانامون نگيم .آخه انتظار سخته ومن مي خوام اونا كمتر منتظر اومدنت باشن.هرچند ميدونم بيش ازهمه اونا خوشحال ميشن.عزيز دلم،مامان فداي تو هر روز كه ميگذره بيشتر به وجودت عادت مي كنم و حس مادر بودن رو بيشتر ميفهمم. جونم برات بگه ماماني ،اين روزا خيلي خسته به نظر مي رسم ،تقريبا"هيچي دلم نمي خواد ويه آشوبي تو دلمه كه نمي دونم استرسه يا حالت تهوع.اما مي دونم هر چي كه هست به خاطر وجود نازنين توست.باباهم يه جورايي كسل شده،اين موضوع براي هردوتامون يه خوشحالي پردلهره ست.سركارم ولي همه حواسم پيش تو،مواظبم وهمش احساس خواب آلودگي ميكنم ،دوست دارم يه جايي بييفتم وبخوابم وبه تو فكركنم به اين كه چيكار كنم كه بالطف خدا بهترينها روداشته باشي،اما اين موضوع باسركاراومدنم وبااين سر شلوغم مغايره،نازدلم دوستت دارم ،اميدوارم بتونم مامان خوبي برات باشم.